بهار بهار ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

بهار مامانی

خانه کودک لنا و پلی هوس کافه خلاقیت

دختر نازنینم....خورشید خانم قشنگم...عشق مامان روز دوشنبه 17 آذر با امیر سام خوشگل مهربووون و مامان جونیش برا دومین بار رفتیم خانه کودک لنا که شما دوتا گوگولی بازی کنید. دختر نازنینم....خورشید خانم قشنگم...عشق مامان روز دوشنبه 17 آذر با امیر سام خوشگل مهربووون و مامان جونیش برا دومین بار رفتیم خانه کودک لنا که شما دوتا گوگولی بازی کنید. البته اونجا اجازه برای عکسبرداری نمیدن ولی ازونجا که هفته پیشش عکس نگرفتیم و خیلی به دلمون مونده بود چندتا عکس خوشگل از شما دوتا نانازی بگیریم خاله جونی دست به کار شد و واسه یادگاری این چندتا عکسو گرفت. یعنی چی آخه؟؟؟!!!   عزیزم ماشاالله خودتم آر...
13 دی 1392

جشن یلدای خانه کودک آینده

اول عکسای خوشگل جشن یلدای مهد کودک آینده رو میذارم که در تاریخ 21 آذر 10 تا 1 بعدازظهر در موزه قصر برگزار شد و بعدش در مورد کسالتی که داشتی توضیح میدم.       اول عکسای خوشگل جشن یلدای مهد کودک آینده رو میذارم که در تاریخ 21 آذر 10 تا 1 بعدازظهر در موزه قصر برگزار شد و بعدش در مورد کسالتی که داشتی توضیح میدم.   سفره یلدا   بهاری با لباسی که خودم براش آماده کردم ننه سرما که خاله مهدیس مربی بهار تو کارگاه مادر و کودک هستش بهار با موهای قرمز خوشگل تو بغل باباجونی وارد شدن در عکس دیگران با بابا مشغول اختلاط آدم برفی که واقعا حق داره دخترم اینطو...
8 دی 1392

یادآوری یک خاطره: روز جهانی کودک در موزه دارآباد

عزیزکم دختر نازنینم خیلی دوست داشتم روز جهانی کودک که 16 مهرماه بود حتما ببرمت بیرون...وقتی تبلیغات جشن در موزه داراباد رو دیدم با خوودم گفتم باید جالب باشه آخه اونجا یه باغ وحش مختصر هم داره و اینطور تصمیم گرفتم بریم دارآباد . عزیزکم دختر نازنینم خیلی دوست داشتم روز جهانی کودک که 16 مهرماه بود حتما ببرمت بیرون...وقتی تبلیغات جشن در موزه داراباد رو دیدم با خوودم گفتم باید جالب باشه آخه اونجا یه باغ وحش مختصر هم داره و اینطور تصمیم گرفتم بریم دارآباد . اول رفتیم سراغ قفس کبوترا که خیلی شلوغ بود اینجا هم کنار قفس طوطی هاست که همش جیغ میزدن و تعدادشون کم بود. دالی طاووس سفید نازنازی این هم قفس خر...
8 دی 1392

کریسمس بهاری

عشقم، بهار قلبم سوم دی ماه با هم رفتیم خانه کودک تماشا برای شرکت در جشن کریسمس. البته هدف من بیشتر شادی و نشاط تو بود و اینکه بازی کنی و دوروبرت شلوغ باشه. جشن ساعت 11 تا 1 بود و بابای خوب و مهربون ترتیب رفتن مارو داد.دستش درد نکنه عشقم، بهار قلبم سوم دی ماه با هم رفتیم خانه کودک تماشا برای شرکت در جشن کریسمس. البته هدف من بیشتر شادی و نشاط تو بود و اینکه بازی کنی و دوروبرت شلوغ باشه. جشن ساعت 11 تا 1 بود و بابای خوب و مهربون ترتیب رفتن مارو داد.دستش درد نکنه همون اول که رسیدیم رفتی سراغ بازی   اول متوجه ببر زیر پات نبودی ...
7 دی 1392

ماه دوم از زندگی بهاری ما

عزیز دل مامان در این ماه هم شبا بیدار و روزها در خواب بود. یک مساله که مارو نگران کرد این بود که بهار مدام زور میزد به حدی که صورتش کبود میشد و اصلا نمیتونست بخوابه. البته بعد فهمیدیم این موضوع در نوزاد طبیعیه چون دکتر نریمان گفت داره روده هاش بزرگ میشه... عزیز دل مامان در این ماه هم شبا بیدار و روزها در خواب بود. یک مساله که مارو نگران کرد این بود که بهار مدام زور میزد به حدی که صورتش کبود میشد و اصلا نمیتونست بخوابه . البته بعد فهمیدیم این موضوع در نوزاد طبیعیه چون دکتر نریمان گفت داره روده هاش بزرگ میشه...   نهم آذر ،خونه دایی جون با لباسی که خاله جون هدیه داده.... سیزدهم آذر ماه ...
7 دی 1392

شب یلدای بهاری

دختر گلم...عشق مامان شب یلدا متاسفانه بابا پیشمون نبود و به خاطر این مساله خیلی دلمون گرفت برا همین خاله ها رو دعوت کردیم تا بیان و با ما شب یلداشونو خوووووش بگذرونن دختر گلم...عشق مامان شب یلدا متاسفانه بابا پیشمون نبود و به خاطر این مساله خیلی دلمون گرفت برا همین خاله ها رو دعوت کردیم تا بیان و با ما شب یلداشونو خوووووش بگذرونن لباستم خودم برا شب یلدا واست درست کردم... اینم مدل جدید داااالی کردنت در حال خوردن اسمارتیززز تو ماه سیزدهم که بودی خاله بهت گفت بهاری بگو انار ... تو هم بلافاصله با زبون شیرین خودت گفتی انا. شب یلدا هی میگفتی انااااا ...انااااا.... بعد ا...
6 دی 1392

بهار در پلی هوس تماشا

دختر گلم ...عشقم ر وز پن جم آذر هوا خیلی آلوده بود و نمیشد ببرمت پارک تا بازی کنی، حوصله ات هم تو خونه سر رفته بود و غر میزدی.برا همین تصمیم گرفتم ببرمت خانه بازی تماشا که خیلی تعریفشو توی اینترنت دیده بودم. اول قصد داشتم با حسنا جون و مامانش بریم اما اونا نتونستن بیان و و ما با خاله فاطی رفتیم.خداروشکر خیلی بهت خوش گذشت و از شادی تو منم شاد و خوش شدم. دختر گلم ...عشقم  ر وز پن جم آذر هوا خیلی آلوده بود و نمیشد ببرمت پارک تا بازی کنی، حوصله ات هم تو خونه سر رفته بود و غر میزدی.برا همین تصمیم گرفتم ببرمت خانه بازی تماشا که خیلی تعریفشو توی اینترنت دیده بودم. اول قصد داشتم با ...
3 دی 1392

اولین قدم های بهاری در برف

دخترم... گل همیشه بهارم پانزده آذر خونه بابا جون بودیم و به پیشنهاد عمه زهرا و عمو مصطفی رفتیم ارتفاعات شمال تهران. اولین باری بود که تو با چشمای قشنگت برف رو دیدی و کلی روش قدم زدی و همش میخواستی یه مشت ازشو برداری، بذاری دهنت   دخترم... گل همیشه بهارم پانزده آذر خونه بابا جون بودیم و به پیشنهاد عمه زهرا و عمو مصطفی رفتیم ارتفاعات شمال تهران. اولین باری بود که تو با چشمای قشنگت برف رو  دیدی و کلی روش قدم زدی و همش میخواستی یه مشت ازشو برداری، بذاری دهنت اصلا دوست نداشتی کسی دستتو بگیره ..میخواستی خودت راه بری اما مامان خو میافتی نفسم...     رو دوش باباجو...
2 دی 1392
1